- پاک رخ (دخترانه)
- پاکیزه رو، زیبا رو
معنی پاک رخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸) ، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹)
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
عمل پاکار، شغل و پیشه پاکار
مرد پاک صالح مقابل ناپاکمرد
پاک درونی پاک باطنی پاکی سریرت
پاک درون پاک باطن پاک سریرت
پاک گفتار درست گفتار
زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
عمل آنکه پاک رو باشد پارسایی
روز روشن
پاکیزه تن پاک بدن، پارسا پا کجامه عفیف مقابل ناپاک تن، نیک اندام نیکو اندام نیکچهر
خاک قرمز
پاکیزه خوی، خوش خلق، خوش خو
زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
پری رو، پری چهر، پری رخسار، خوب روی
کسی که اندیشۀ پاک داشته باشد، پاکیزه رای، برای مثال اگر بخردی سوی توبه گرای / همیشه بود پاک دین پاک رای (فردوسی۲ - ۲۴۸۴) ، دانا
کسی که کینه، حسد و گمان بد به دیگری نداشته باشد، آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد، پاکیزه دل، خوش قلب
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
پاکیزه تن، کسی که تن و بدنش آلوده نباشد، کنایه از پارسا، عفیف، کنایه از نجیب و اصیل، کنایه از نیکواندام
نوعی خاک به رنگ سرخ که دارای مقدار زیادی اکسید آهن است
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود
روز روشن
شغل و عمل پاکار
نوکر، خدمتکار، پادو
پارسا عفیف
تحصیلدار، کسی که مراقبت از کشتزارها را به عهده دارد، خدمتکار، نوکر، پایکار
آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، کسی که زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار